آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

گل پسری

مهمون شمالی علی اصغر و مامان و باباش

1395/9/20 16:38
نویسنده : انسیه
85 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آقا پسر گل غروب چهارشنبه یگانه تماس گرفت و گفت تهران هستن فردا ناهار میان خونه ما .شما گفتی ژله تولد درست کن با هم ژله تو فالب داکی درست کردیم پنج شنبه ساعت هفت و نیم بیدار شدم شروع به غدا پختن و تمیز کردن و آماده کردن وسایل کردم موقع ظهر مهمون ها رسیدن شما هم مدام میگفتی علی اصغر بیاد باهم بازی کنیم علی اصغر ماشین آمبولانس برداشتدوتایی به توافق نرسیدین و مهران مجبور شد علی اصغر تو سرما ببره بیرون آروم بشه خداروشکر بعدش با هم سازش داشتی و بازی فکری آورده بودی بهش یاد داده بودی کلی ذوق میکردی که بهش یاد دادی ماشین بازی هم کردین نگران بهم ریختگی وسایلت هم بودی میگفتی مامان علی اصغر وسایل منو بهن ریخت بریم مرتب کنیم شام بابایی کباب درست کرد دو تایی پیش یگانه نشستین بهشرمیگفتی برات خورد کنه و میخوردی خداروشکر خوب خوردین داشاتن میرفتن میپرسیدی مامان کجا میخوان برن تا سر خیابون باهاشون رفتیم شما از  پشت ماشین اونها رو نگاه میکردی خوشحال میشدی که دنبال ما دارن میان بعد که خیالت راحت شد نشستی و از خستگی بازی خوابت برد.الهی همیشه دلت خوش و حالت خوب باشه.ان شاالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد