چهار دست و پا رفتن جیگر طلا
سلام عشق مامانی فدات بشم که انقدر صبوری،عشق من این روزها کم کم دندون دوم شما میخواد رو نمایی کنه و شما را بی حال کرده فقط دوست داری تایم بازی من یا بابایی کنارت باشیم وگرنه صبوری به خرج میدی و اذیت نمیکنی،گل مامان تو این ماه وقتی تو تختت میخوابی هزار ماشالله وقتی از خواب بیدار میشی نرده تختت میگری بلند میشی،وقتی میای تو آشپزخونه تو بغل مایی و غذای روی اجاق میبینی ملچ ملوچ میکنی،یاد گرفتی مچ دستت بچرخونی و همزمان انگشت هات حرکت بدی و کلی لذت ببری،حلقه هایی که عمه مهناز خریده خیلی دوست داری یاد گرفتی یکی رو دست راستت بگیری و یکی دست چپت و بهم بزنی با صدای ایجاد شده ذوق کنی و بخندی،طول روز نیم ساعتی دوست داری تاپ بازی کنی،عشق مامان و بابا امشب ،شب طلایی برای ما بود چون شما کنار بابایی نشسته بودی و داشتی با اسباب بازی هات بازی میکردی منم مشغول نماز شدم وقتی سلام نمازم دادم دیدم اومدی کنارم خودت با چهار دست و پا قربون دست و پاهات برم،الهی شکر که خدا فرزندی سالم به ما هدیه داد،بعدش بابایی با کلیدذوق یه پتو پهن کرد و با اسباب بازی یه طرف ،شما طرف دیگه با چهار دست و پا میرفتی پیشش بعدش کلی باهاش خندیدی،از شما فیلم یادگاری گرفتم،دلبندم الان خوابیدی خونه سوت و کور شده ،من فدات بشم که هر چی ارتفاعت از زمین بیشتر باشه خوشحالتری...بوووووووس