آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

گل پسری

تولد بابایی و اولین برف پاییزی

1394/9/18 0:41
نویسنده : انسیه
49 بازدید
اشتراک گذاری

شلام شیرین زبون مامان و بابا هزار ماشاالله انقدر بازی گوش شدی که وقت نمینم خاطرات شیرین شما بنویسم وتقریبا یک ماهی میشه مثل طوطی نود درصد کلمات تکرار میکنی حتی جمله دو یاسه کلمه ای هم میگی،خداروشکر کلمات درست تلفظ میکنی قبل غذا بسم الله رحمان میگم شما رحیم اش میگی سیر شدی میگم خدایا ، دست هاتو میبری بابا میگی شکرت و به من و بابایی میگی ممنون، خلاصه مثل عسل شیرین کام شدی ـچند روز قبل ولد بابایی ن و شما یه روز رفتیم خرید  مدت ها بود بابایی میخواست برای خودش حوله تن پوش بخره مثل همیشه نیاز من و شما تو اوویتقرار میداد و نخریده بودـکلیبا هم گشتیم تا حوله کیفیت خوب براش هدیه بگیریم تومغازه دیگه خسته شده بودی میگفتی مامان بعدش میگفتی خانم فروشنده هنگ کرد با تعجب پرسید به شما میگه خانم?  روز تولد شنبه بود ـجمعه که بابایی خنه بود از فرصت استفاده کردیم رفتیم کیک و شمع هم خریدیم کیک انتخاب شما بود تا خونه کلی ذوق داشتی همش میگفتی کیک   فوت تا رسیدیم به اتفاق بابایی رفتی حمام بعدش مراسم تولد سه تایی خیییییلی خوش گذشت الهی سایه باباجون همیشه بالا سرت باشه و لباس خلبانی به تنت کنه ان شاالله    ـدو شنبه وقت نماز صبح رحمت خدددااای بخشنده و مهربون شامل ال ما شد و برف بارید صبح کمی برف تو حیاط نشسته بود.مامانی پنج شنبه و جمعه و شنبه این هفتع به مناسبت ٱخر صفر تعطیله دعا کن بابایی ما رو ببره شمال سفر همه مافران و ما بیخطر باشه به دلخوش و شادی بریم وبرگردیم، ان شاالله گل پسر وقتی میگم دعا کن دست هاتو میبری بالا من اطمینان دارم خدا دست های ککوچولوت راپر و پمونه برمیگردونه

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد