آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

گل پسری

یادی از 1392/02/14

1393/2/16 8:51
نویسنده : انسیه
40 بازدید
اشتراک گذاری
آرتین جون وقتی از سر کار برگشتم بابایی نوار تست بارداری خرید من فکرش نمی کردم انقدر دقیق باشه وقتی امتمانش کردم دو خط قرمز تشکیل شده بود زبونم بند اومده بود فقط جیغ میکشیدم و بابایی صدا میزدم دل تو دلمون نبود همون لحظه خاله مه جبین تماس گرفت بهش نگفتم چون خاله سمیرا گفته بود اول به من بگو من به همه خبر بدم ,فردا رفتیم سرکار بابایی دلش طاقت نیاورد و به عمه مهناز گفت ,بابایی تماس گرفت گفت مرخصی بگیر میام دنبالت ساعت ده و نیم با هم رفتیم آزمایشگاه خصوص وهاب زاده تا جواب آماده بشه با هم رفتیم دور زدیم ,وقتی دوباره مراجعه کردیم خانمی که برگه جواب آزمایش داده بود گفت مبارک باشه بابایی بعد از تحویل برگه چند قدم جلو اومده بود دوباره برگشت و از خاتمه پرسید مثبته?وقتی داخل ماشین نشستیم بابایی بوسم کرد و گفت مبارکت باشه بعد منو به محل کارم رسوند ,دیگه خاله ها و عمه ها تماس گرفتند تبررررررریک بارون کردند,مادرجون شمالی وقتی تماس گرفت تا چند دقیقه فقط گریه میکرد بعد شروع به صحبت کرد.یادش بخیر گلم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد