عروسی مینا و افشین

سلام گل پسر چهارشنبه هجده شهریور حنابندون مینا و افشین بود ظهر من و شما رفتیم آرایشگاه شما بعد ناهار خوابیدی منم ازفرصت استفاده کردم با کلی دلهره و استرس آماده شدم تیشرت سبز فسفری با شلوارک خاکستری و کتونی سبز فسفری و خاکستری برات پو شیدیم ماشالله جیگر و تودل برو شده بودی ساعت هفت و نیم حرکت کردیم ده شب رسیدیم کرج شما کلی بی قراری کردی بابایی از مرکز خریدش یه لیوان سفید و لیمویی  به مبلغ هجده هزار تومن برات خرید ،ساعت دوازده شب برگشتیم یه خیابون تو ماشین عمو پشت فرمونش تو بغل عمو نشستی دوست نداشتی بیای تو ماشین خودمون،تو راه خوابت برد بابایی برام ساتدویج هادداگ با قارچ و پنیر گرفت خییییلی خوشمزه‌بود ،ساعت دو شب رسیدیم خونه،صبح جمعه ساعت هشت عمه پوران و مهناز و شاهد و سارا اومدن خونه ما ،به مناسبت تولد عمه مهناز صد تومان بهش هدیه دادیم،عمه مهناز یه گردنبند توپی آورده بود گفت اگه دوست داری شما بردار منم ریش و قیچی سپردم دست بابا گفتم اگه بهت فشار مالی نمیاد بردار بابایی لطف کرد برام خریدش خدایا شکر بخاطر روزی صبح جمعه ات ان شااله خیر و خوشی پیش بیاد،ناهار به اتفاق شاهد خوردیم و ساعت یک رفتیم آرایشگاه حدود ساعت سه بابایی اومد دنبالم ساعت چهار از خواب بیدارت کردم که بریم آتلیه خیییلی بد قلق شدی و گریه میکردی برات پیراهن سفید و شلوار سرمه ای با خط افقی سفید پاپیون سفید سرمه ای با کفش سرمه ای و کلاه شاپکو پوشیدیم هزار ماشاااه خییییلی خوشتیپ شده بودی،ساعت شش حرکت کردیم تقریبا نه شب رسیدیم بعد شام به همراه بابایی،آرش،شادی،نوشین،عمه مهناز رفتیم باغ کلی عکس انداختیم،رسیدیم خونه ساعت سه بود هلاک شده بودیم،عمه ها و عمو ناهار خونه مابودند شما کلی با عمو بازی کردی ،نوشین جلو موهام بافت لابه لاش شکوفه های سفید گذاشت ست لباسم که سفید آبی عروسکی بود شده بود برای شما شلوارک پیشبندی سفید آبی پوشیدیم ماشاالله خیلی ناز شده بودی ساعت پنج حرکت کردیم کرج ساعت هفت رسیدیم بعد یک ساعت برگشتیم عمه جایی که بابایی منتظر ما بود رد کرد مجبور شدیم بریم خونه مامان بزرگ بابایی هم اومد اونجا،آرتین جون با توجه به بودجه مون حداقل هزینه ها رو کرده بودیم لطف خدا شامل حال ما شده بود همه میگفتن تو هر سه تا مراسم جز بهترین ها بودیم....الهی شکر ان شاالله همیشه دلخ‌شی و سلامتی و شادی باشه