آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

گل پسری

عید فطر 95

1395/4/22 22:36
نویسنده : انسیه
33 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم دیگه به آخر ماه رمضان نزدیک شدیم سحر آخر ماه مبارک دلم خیییییلی گرفته بود نماز صبح خوندم و به سجده رفتم یه حس و حال عجیبی پیدا کرده بودم انگار فرصت من پیش خدا داشت تموم میشد با خدا درد دل میکردم و اشک میریختم.دقیقا حس و حال لحظه ای داشتم که حرم شش گوشه امام حسین دیدم و به سجده افتادم و اشک میریختم.صبح به مهد کودک رفتیم .افطاری خونه مینا دعوت بودیم لباس ها آماده کردم یه ظرف یکبار مصرف خرما و تنقلات چیدم که لقمه اول افطار جهت دادن فطریه با خودمون باشه.خداروشکر شب خوبی بود و خوش گذشته بود.اونجا عمه پوران گفت میخوایید برید شمال مهناز و مامان با شما میان .موقع برگشت عمه مریم گفت احتمالا منم میام شمال متاسفانه من از این هماهنگی ها هیچ خبری نداشتم حتی بابایی به من هم نگفت میخوایم بریم شمال .وقتی رسیدیم من تا سه شب مشغول بستن ساک شدم.صبح ساعت نه از خونه حرکت کردیم ساعت ده رسیدیم شهریار متاسفانه با ترافیک بدی روبرو شدیم ساعت هفت من و شما رسیدیم خونه مادرجون .بابایی تا عمه ها رو برسونه بابلسر برگرده نه شب شده بود.شب همه بچه ها و نوه ها خونه بابابزرگ من دعوت بودیم خداروشکر خوش گذشته بود.بعدازظهر پنج  شنبه با خاله سمیرا رفتیم  بابل دور زدیم بابایی شلوار برای خودش خرید.جمعه بعد صبحانه رفتیم بابلسر بعد صرف چای با هم رفتیم آرامگاه و امام زاده 82 تن خیییلی جای با صفایی بود.غروب هم رفتیم کنار ساحل خییییلی خوش گذشت شما و عمه مهناز کایت فرستاده بودین هوا.تا برگردیم خونه مادرجون ساعت یازده شب شده بود .مادرجون تنها بود و منتظر ما.شنبه ناهار قرار شد مامان بزرگ و عمه اینها ناهار بیان خونه مادرجون.مادرجون صبح همه غداها رو آماده کرد من ظرف ناهار گرفتم بهد با خاله سمیرا و محمد رفتیم باغ خیار و گوجه و سبزی خوردن چیدیم .هوا خیییلی گرم بود.خداروشکر سفره ناهار عالی بود  خدا پدر جون بیامرزه و خدا به مادرجون تن تن سالم و عمر باعزت بده که چنین سفره آبرومندانه بخاطر زندگی من برگزار کرد.الهی هر چی از خدا میخواد خدا بهش بده.ان شاالله بعدازظهر رفتیم آبندان بعدش هم تو حیاط نشستیم و آش دوغی که خاله مه جبین درست کرد خوردیم.بعدش خداحافظی کردیم در طول مسیر خیییلی دلم گرفته بود دوست نداشتم برمیگشتم.ساعت یک شب رسیدیم خونه

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد