آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

گل پسری

ادامه تولد مامانی

1395/4/22 22:00
نویسنده : انسیه
48 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامانی خوبی پسر گلم؟قبلا از ماجرای تولد امسالم برات تعریف کرده بودم غروب همون روز به بابایی گفتم دلم گرفته بریم بیرون .چای آماده کردم و ریختم تو فلاکس نون و پنیر و گردو و گوجه خیار و ...برای وسایل افطار برداشتم .جوجه تو فریزه داشتیم برداشتیم رفتیم بازارچه سنتی ستارخان بسته بود رفتیم .پارک ارم تعطیل بود.رفتیم جشن برج میلاد  مراسم برگزار نمیشد خلاصه چند دقیقه مونده به اذان تو یه فضای سبز نشستیم من با خرما افطار کردم بعد که آتیش آماده شد و آب جوش اومد چای دم کردیم .بعدش من و شما رفتیم دوچرخه سواری و تاب بازی .بابا کباب آماده کرد زنگ زد بریم پیشش تا شام بخوریم .جمعه خونه مامان بزرگ بودیم شام همگی مهمون ما بودند بعد افطار بابا و عمو و افشین رفتند پشت بام و جوجه ها رو کباب کردند متاسفانه شب شما تب کرده بودید و بیحال بودید .خدارو شکر برنج و کباب عالی شده بود همه تعریف میکردن.عمه مهناز شال تی تی هدیه داده بود.مامان بزرگ وجه نقد (که شمال بودیم قندون چوبی خریدم)عمه پوران شلوار کتان استخوتی.عمه مریم تیشرت.مینا تاب و تیشرت.شاهد صندل صورتی.زن عمو کیف دستی کوچک چرم هدیه دادند .اول خدارو شکر کردم بعد تو سجده از خدا خواستم به ما کمک کنه تو شادی همگی و جشن تولد همگی براشون جبران کنیم و شرمنده محبت شون نشم.الهی آمین

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد