بله برون عمه مهناز
سلام سلام گل پسر که میگیم عمه مهناز میخواد عروس بشه میگی من میخدام عروس بشم .روز چهار شنبه بایایی تماس گرفت و گفت برای مهناز میخوار خواستگار بیاد گفتن شاید ما باشیم .منم جهت احتیاط غروب که برای کارهای تمدید کارت گواهینامه رفتیم بیرون .بهد از تموم شدن کارمون رفتم آرایشگاه.دقیقا اولین جمعه بعد عاشورا بورد. جمعه صبح رفتیم بابایی یه کم از خرید های عمه رو انجام داد .در حالی که دلش میخواست تو مراسم باشه رفتیم بیون به همراه سارا .بعدش رفتیم شوش و بابایی ماهی تابه مرغ پز دو ماهی پذر صورتی خرید.آخر مراسم زنگ زدن به بایایی و گفتن بریم خونه عنو خمید به اتفاق سازا و شاهد رفتیم محند آقا خونه شون مونده بود به نظرم شبیه مرفسور سمیعی بودش .مهربون و خونگرم بود عمو کباب سفارش داد دور هم شام خوردیم و بعدش برگشتیم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی