آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

گل پسری

عید نوروز ۱۳۹۴،رونمایی مروارید نهم و دهم

سلام عشق من عیدت مبارررررک،الهی سالی سراسر با سلامتی دلشادی پر خیر و برکت برات باشه ان شاالله،مامانی ساعت دو پانزده دقیقه نیمه شب لحظه تحویل سال بود و شما گلم خواب ناز بودی بابایی خواب و بیدار بود ولی من بیدار بودم و سوره یس تلاوت میکردم .صبح که بیدار شدی لباس نو تنم دیدی که عکس خرس داشت میگفتی هو...هو به دایره هاش هم میگفتی چرخ،لباس خودت هم عکس اژدها داشت هو میگفتی بابایی صبح به ما عیدی داد بعد صبحانه حاضر شدیم رفتیم خونه مامان بزرگ،دوم فروردین ظهر به سمت شمال حرکت کردیم حدود ساعت شش غروب رسیدیم ،(یک شنبه)شب بعد همه بچه ها و نوه ها خونه بابا بزرگ من دعوت بودیم من مدت ها بود تو جمع فامیل نبودم خیلی خوش گذشت،شب بعد و خواب و ناهار خونه خاله مه...
13 فروردين 1394

یا علی گفتن گل پسر

سلام عزیز دلم که خداروشکر کلی دلربایی،مامانی چند روز پیش وقتی کیخواستی سر سره بازی کنی من کنارت ایستادم و با شما تمرین کردم که تنهایی از پله های سر سره بالا بری تشویقت میکردم بهت میگفتم بگو یا علی تا کمکت کنم قربونت برم انقدر ناز میگفتی علی ،خداروشکر تو ذهنت ثبت شد و موقع بازی خودت میگی علی ... علی .موقع اذان به صورت دست میگشی لبت تکون میدی،صدای قرآن میشنوی و کتاب دعا میبینی هم لبات تکون میدی،الهی به حرمت خون حق امام حسین تمامی لحظات قدم تو راه حق برداری...آمین،مامان جان در حال حاضر عاشق حیوون ها شدی،بالشت هاپویی داری و عروسک اژدها که خودت انتخاب کردی میاری پیش من و میگی مه مه،فدات عشقم بشم که میگم خداروشکر کن دست هات و بالا میبری،میگم دعا ک...
10 اسفند 1393

مروارید هشتم

سلام عزیز دل مامانی،ماشاالله به قول بابایی دیگه مرد شدی ،عشق مامان خیلی داری شیرین تر و دلربا تر میشی،گلم مدت ها بود محل دندون هشتم مشخص شده بود ولی لثه شما باز نمیشد تا این مروارید خودشو نشون بده بعد کلی انتظار دیروز متوجه این مروارید هشتم شدیم که رونمایی کرد مامانی مبارکت باشه ان شاالله همیشه دلت شاد و لبت خنده و تنت سالم باشه،مامانی به مناسبت جشن عقد مژگان و مسلم بچه های عمه من رفته بودیم شمال رفت و برگشت پنج روز موندیم آخه خیلی وقت بود مادرجون دلش میخواست چند روز خونشون بمونی تا یه دل سیر شما رو ببینه چون همیشه به همراه بابایی میریم به خاطر کارش پنج شنبه میریم جمعه برمیگردیم .اونجا مادر جون شما رو میبرد تو حیاط و جوجه ها رو به شما نشون م...
19 بهمن 1393

مدد مولا علی (ع)

پسر گلم سلام،مامان فدای دل کوچیکت بشه که توکل کردی به خدا و یا علی گفتی و دیگه رسما راه افتادی پسر گلم مدت ها بود که چند قدمی برمیداشتی در عین حال چهار دست و پا ترجیح میدادی به لطف خدا و کرامت مولا علی هفته گذشته تقریبا دو هفته بعد تولد حین بازی دیدم بدون هیچ دلهره ای دا ی راه میری ،غروب که بابایی اومد ساعت هفت گفت بریم برای پسر کفش سوتی بخریم تشویق بشه راه بره متاسفانه کفش قشنگ دلمون میخواست پیدا نکردیم بابایی ناراحت شد برات یه چراغ رقص نور خرید کلی باهاش بازی کردی ،فردا یعنی روز چهارشنبه که از سر کار داشت برمیگشت یه کفش سوتی قرمز سرمه ای برات خرید ،پنج شنبه هم که رفته بودیم بازار سنتی ستارخان برات چمدون موزیکال و گوی خرید از هایپر سان هم ج...
27 دی 1393

زیارت حضرت معصومه در روز تولد ثمره زندگیمون

آرتین جون دیروز یک شنبه هفتم دی ماه روز تولدت بود،هزاران بتر مبارکت باشه عزیز دام ،ساعت سه بعدازظهر داشتیم ناهار میخوردیم سرت را همانند یک سال قبل راس ساعت سه بوسیدم و بهترین ها رو برات آرزو کردم ،مادرجون و خاله سمیرا ساعت نه صبح رفتند شمال و جاشون خیلی خالی شد،به بابایی گفتم امروز بریم قم ،قبول کرد ساعت پنج به اذن خدا حرکت کردیم و ساعت شش و ده دقیقه داخل شبستان امام خمینی بودیم بابایی یه کم از نوک موهات و برای اولین بار کوتاه کرد همون لحظه از خدا و حضرت معصومه خواستم بابایی به مراد دلش نسبت به شما برسه.ان شاالله به اتفاق شما رفت تو حرم تا پول کوتاهی شما حدود یک گرم نقره داخل ضریح بندازن،منم رفتم سمت حرم و برای همه و خودمون دعا کردم استارت د...
8 دی 1393

جشن تولد گل پسر

پسر گلم سلام تولدت مبارگ،عزیز دلم بالاخره روز شماری معکوس تموم شد .چهارشنبه ساعت پنج عصر مادرجون و خاله سمیرا و محمد رسیدند خونه مون،بعد از صرف عصرونه و کمی استراحت لباس های تولدت آوردم نشونشون دادم خیلی خوششون اومده بود،لباس خودم را هم پوشیدم و ازشون نظر خواستم خداروشکر همه خوششون اومده بود،خلاصه صبح پنج شنبه فرا رسید مادرجون صبح زود بیدار شد مرغ،سیب زمینی ،تخم مرغ ،نخود فرنگی گذاشتیم بپزه،بعد صبحانه مادرجون شروع به درست کردن الویه کرد و من ماکارونی برای سالاد ماکارونی گذاشتم پخت ،تا ظهر طول کشید آماده بشه و خاله سمیرا سالاد الویه به شکل آدم برفی در آورد خیلی قشنگ شد،منم چند روز قبل پفیلا را به شکل آدم برفی تزیین کردم،ژله را از دیروز به شکل...
8 دی 1393

مروارید هشتم

سلام عشق مامانی،گلم مبارکت باشه رونمایی مروارید هشتم ،عزیزم امروز ظهر که بابایی تماس گرفت داشتم باهاش صحبت میکردم متوجه مروارید هشتمت شدم به بابایی گفتم گفت از طرف من ببوسش،عسل مامانی الان یه هفته میشه که می ایستی و ما برات دست میزنیم و میخونیم خودت هم دست میزنی،قزبونت برم ،جیگرم دیشب کنار قرآن بودی بهت گفتم بوسش کن خم شدی و قران بوس کردی،الهی قرآن پشت و پناهت باشه مادر،گل پسری دیشب بابایی ریسه های تولدت وصل کرد بالاخره بعد یک ماه تم آدم برفی که برات درست کردم تمام شد و بابایی وصلش کرد شما با تعجب به همش نگاه میکردی و کلی ذوق میکردی،بابایی هم خیلی خوشحال بود الهی جشن تحصیلی و جشن عقد و عروسی ات،ان شاالله از خدا مدد میخوایم که مراسم تولدت پنج...
27 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد