آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

گل پسری

چهارمین سالگزد عقد من و بابایی

سلام عشقم ببخشید این خاطره با دو هفته تاخیر دارم مینویسم،ماشالله با بازی گوشی ات همه وقت منو پر کردی،تعطیلات خرداد و نیمه شعبان شده بود چهارشنبه و پنج شنبه،بابایی بعدازظهر دو شنبه اومد خونه گفت وسایل جمع کن بریم شمال تا به ترافیک نخوریم آخه جاده یک طرفه شده بود کوه جاده هراز ریزش کرده بوذ ما ساعت شش حرکت کردیم شام مرغ سوخاری تو فیروز کوه خوردیم بعدش. به ترافیک خیلی بدی برخورد کردیم ساعت دو شب رسیدیم بابایی خیلی خسته شده بود،سه شنبه بعدازظهر با خاله سمیرا رفتیم خرید مانتو و هدیه تولد برای زهرا به مناسبت جشن نیمه شعبان حسابی با شربت و شیرینی پذیرایی شده بودیم ،چهارشنبه هم به اتفاق خاله سمیرا و بابایی رفتیم خرید،پنج شنبه ظهر از ترس ترافیک حرکت ...
27 خرداد 1394

رونمایی دندان سیزدهم و چهاردهم

سلام عزیز دل مامانی که ماشالله خیلی دلنشینی،فدای پسر دسته گل خودم بشم،ماکلنی یک هفته پیش که میخندیدی متوجه رویش دندون های جدیدت قسمت بالا شدم فاصله بین دندون های نیشت با کرسی ات ،آرتین جان مبارکت باشه الهی مثل مروارید های گذشته ات برای ما خیر و برکت بیاره ان شاالله،عزیز دلم امروز بعدازظهر تو برنامه مردم ؟ میگن گزارشی از مشهد مقدس نشون میداد بعد سلام به امام غریب ازش خواستم شرایط فراهم کنه ما رو دعوت کنه تا شما گل پسر ببریم به پابوسش...ان شاالله...دو روز دیگه هم ماه رمضان شروع میشه الهی به حرمت وجودت خدا گره از مشکلات کاری بابایی بازکنه گرفتاری از ما دور خیر و برکت دنیا و آخرت شامل حال ما بشه عاقبت. مون ختم به خیر بشه....ان شاالله.... پسر گلم...
27 خرداد 1394

پیک نیک به سولقان

سلام به. گل پسر فرخ سولقانی بالاخره بعد این همه تعریف و تمجید سولقان جمعه گذشته یک روز قبل تعطیلی عیدذمبعث بابایی برنامه ریزی کرد بریم سولقان تا همه آماده بشن البته ظهر شده بود ،کنار آب حصیر پهن کردیم چ بعد یه استراحت کوچولو بابایی زحمت کشید و جوجه کباب ناهار آماده کرد خیلی خوشمزه شده بود شما هم خداروشکر نوش جان کردی ،ناگفته نماند شما هم مدام میگفتی آب آب دلت هی آب بازی میخواست،با من یا بابایی میرغتی رو تخته سنگ ها بازی و یه کم پاهات آب میزدیم ،بعد ناهار بابایی گفت بریم پارک هنرمندان تا گل پسر هم بازی کنه ،یه وسیله بازی تو پارک ها هست مثلا ماشینه فرمون داره شما عاشق اینی قسمت راننده اش بشینی و فرمون بچرخونی،ماشاالله کلی بازی کردی بایایی میگف...
28 ارديبهشت 1394

بوسیدن گل پسر

سلام گل مامان که وقتی میخوابی خونه سوت و کوره،عشق مامان وقتی خیلی کوچولو بودی من تو آشپز خونه بودم بابا میاوردت میگفت مامانی بوس کن لب های نازت رو لپ هام میچسبوندی الان چند روزی که بوسیدن درست یاد گرفتی اونم صدا دا ر وقتی بغلم هستی یهو منو میبوسی،این هفته دختر عمه آنا من با دخترش عسل ناهار خونه ما اومدند شما با عسل کلی بازی کردی ،دیشب هم همسایه مون که باردار بود خونه ما شام اومدند بابایی جوجه کباب درست کرد متاسفانه شما از بعدازظهر تب داشتی و بی حال بودی کباب نخوردی،مامانی الهی همیشه تنت سالم لبت خنده و دلت شاد باشه ،گلم شنبه گذشته روز مرد بود من و شما برای بابایی. شلوار کتان کرم خریدیم و برای شما من کیف پول فانتزی بابایی برای شما شلوار و پیر...
17 ارديبهشت 1394

رونمایی مروارید یازدهم +زیارت حضرت معصومه

سلام عزیز دلم دوشنبه سی و یکم فروردین بابایی اومد خونه و گفت بعد از خواب بعدازظهر گل پسری   بریم قم،ما هم آماده شدیم و ساعت پنج حرکت کردیم وقتی رسیدیم تلفنی با دوست دوران دبیرستان من هماهنگ کردیم که بیاد حرم خودش و کوچولوش ببنیم ،از صحن امام رضا داخل شدیم  عزیزم خیلی با صفا بود شما همراه بابایی  رفتیم من اولش تو صحن روبروی ضریح ایستادم و دعا کردم بعد رفتم زیارت دو باره برگشتم صحن و شروع به خواندن نماز کردم  و نماز مغرب به جماعت خوندم بعدش دوستم اومد بعد یه کم درد و دل با خانواده سون خداحافظی کردیم و بابایی ما رو نان داغ کباب داغ مهمون کرد خیلی خوشمزه بود گلم ،امروز متوجه دندون هات شدم مامانی فدات بشم که با مروارید های قشن...
3 ارديبهشت 1394

روز مادر وخرید مبلمان

سلام عزیز دل مامانی که حسابی تو دل برو شدی،گلم جمعه ۲۱ فروردین مصادف بود با ولادت باب الهوایج حضرت فاطمه و روز مادر،بخاطر دور بودن مسیر تماس گرفتم و به مادرجون تبریک گفتم از خدا میخوام به حرمت جدش تنش همیشه سالم و دل اش شاد باشه و در پناه حضرت فاطمه سایه اش بالا سرمون باشه جای خالی پدرجون برامون پر کنه....ان شاالله،مامانی بابایی از قبل عید جستجوی مبل بود متاسفانه در توانش نبود بعد عید منصرف شد و جستجوی ماشین ظرف شویی بود دلش میخواست روز زن جمع و جور کنه یه کدومش بخره تا غروب جمعه جستجو ادامه داشت و موفق نشد،خلاصه وقتی از خونه مامان بزرگ برمیگشتیم یه سری به یافت آباد زدیم قیمت ها خیلی بالا بود شاید هم پرت ،نزدیک خونه شدیم دلش طاقت نیاورد من ت...
25 فروردين 1394

عید نوروز ۱۳۹۴،رونمایی مروارید نهم و دهم

سلام عشق من عیدت مبارررررک،الهی سالی سراسر با سلامتی دلشادی پر خیر و برکت برات باشه ان شاالله،مامانی ساعت دو پانزده دقیقه نیمه شب لحظه تحویل سال بود و شما گلم خواب ناز بودی بابایی خواب و بیدار بود ولی من بیدار بودم و سوره یس تلاوت میکردم .صبح که بیدار شدی لباس نو تنم دیدی که عکس خرس داشت میگفتی هو...هو به دایره هاش هم میگفتی چرخ،لباس خودت هم عکس اژدها داشت هو میگفتی بابایی صبح به ما عیدی داد بعد صبحانه حاضر شدیم رفتیم خونه مامان بزرگ،دوم فروردین ظهر به سمت شمال حرکت کردیم حدود ساعت شش غروب رسیدیم ،(یک شنبه)شب بعد همه بچه ها و نوه ها خونه بابا بزرگ من دعوت بودیم من مدت ها بود تو جمع فامیل نبودم خیلی خوش گذشت،شب بعد و خواب و ناهار خونه خاله مه...
13 فروردين 1394

یا علی گفتن گل پسر

سلام عزیز دلم که خداروشکر کلی دلربایی،مامانی چند روز پیش وقتی کیخواستی سر سره بازی کنی من کنارت ایستادم و با شما تمرین کردم که تنهایی از پله های سر سره بالا بری تشویقت میکردم بهت میگفتم بگو یا علی تا کمکت کنم قربونت برم انقدر ناز میگفتی علی ،خداروشکر تو ذهنت ثبت شد و موقع بازی خودت میگی علی ... علی .موقع اذان به صورت دست میگشی لبت تکون میدی،صدای قرآن میشنوی و کتاب دعا میبینی هم لبات تکون میدی،الهی به حرمت خون حق امام حسین تمامی لحظات قدم تو راه حق برداری...آمین،مامان جان در حال حاضر عاشق حیوون ها شدی،بالشت هاپویی داری و عروسک اژدها که خودت انتخاب کردی میاری پیش من و میگی مه مه،فدات عشقم بشم که میگم خداروشکر کن دست هات و بالا میبری،میگم دعا ک...
10 اسفند 1393

مروارید هشتم

سلام عزیز دل مامانی،ماشاالله به قول بابایی دیگه مرد شدی ،عشق مامان خیلی داری شیرین تر و دلربا تر میشی،گلم مدت ها بود محل دندون هشتم مشخص شده بود ولی لثه شما باز نمیشد تا این مروارید خودشو نشون بده بعد کلی انتظار دیروز متوجه این مروارید هشتم شدیم که رونمایی کرد مامانی مبارکت باشه ان شاالله همیشه دلت شاد و لبت خنده و تنت سالم باشه،مامانی به مناسبت جشن عقد مژگان و مسلم بچه های عمه من رفته بودیم شمال رفت و برگشت پنج روز موندیم آخه خیلی وقت بود مادرجون دلش میخواست چند روز خونشون بمونی تا یه دل سیر شما رو ببینه چون همیشه به همراه بابایی میریم به خاطر کارش پنج شنبه میریم جمعه برمیگردیم .اونجا مادر جون شما رو میبرد تو حیاط و جوجه ها رو به شما نشون م...
19 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد