ادامه تولد مامانی
سلام عشق مامانی خوبی پسر گلم؟قبلا از ماجرای تولد امسالم برات تعریف کرده بودم غروب همون روز به بابایی گفتم دلم گرفته بریم بیرون .چای آماده کردم و ریختم تو فلاکس نون و پنیر و گردو و گوجه خیار و ...برای وسایل افطار برداشتم .جوجه تو فریزه داشتیم برداشتیم رفتیم بازارچه سنتی ستارخان بسته بود رفتیم .پارک ارم تعطیل بود.رفتیم جشن برج میلاد مراسم برگزار نمیشد خلاصه چند دقیقه مونده به اذان تو یه فضای سبز نشستیم من با خرما افطار کردم بعد که آتیش آماده شد و آب جوش اومد چای دم کردیم .بعدش من و شما رفتیم دوچرخه سواری و تاب بازی .بابا کباب آماده کرد زنگ زد بریم پیشش تا شام بخوریم .جمعه خونه مامان بزرگ بودیم شام همگی مهمون ما بودند بعد افطار بابا و عمو...
نویسنده :
انسیه
22:00